بددل و سخت گردیدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) : کاص الرجل کیصاً و کیصاناً و کیوصاً، بددل و سست گردید از چیزی. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، تنها خوردن. (تاج المصادر بیهقی). تنها خوردن طعام را. (منتهی الارب) (آنندراج) : کاص طعامه، طعام خود را تنها خورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بسیار خوردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :کاص من الطعام و الشراب، از طعام و شراب بسیار خورد. (از اقرب الموارد). کصنا عنده ما شئنا، خوردیم در نزد وی هرچه خواستیم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، به شتاب رفتن. (از اقرب الموارد) : فلان مر یکیص، یعنی فلان شتابی کنان گذشت. (منتهی الارب)