داغ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن). داغ کردن از آهن گرم و جز آن، و گویند: آخر الدواء الکی. (از منتهی الارب). داغ کردن با آهن تافته و جز آن. (ناظم الاطباء) : کواه یکویه کیاً (واویهالعین یائیهاللاّم) ، پوست آن را با آهن و جز آن داغ کرد. و داغ کننده را ’کاو’ (کاوی) و داغ شده را ’مکوی’ نامند. (از اقرب الموارد). - امثال: آخر الدواء الکی، ’کی’ داغ یعنی آهن تافته ای است که بر بعضی جراحات نهند و مراد آنکه وسایل صعب را آنگاه به کار برند که چاره های سهل بی اثر ماند. (امثال و حکم ج 1 ص 19) : گفته اند آخر الدواء الکی. انوری (از امثال و حکم ص 19). چون میسر نمی شود به مراد خدمت صدر شاه و قربت وی داغ حسرت نهاده ام بر دل گفته اند آخر الدواء الکی. ظهیر فاریایی (از امثال و حکم). به بانگ مطرب و ساقی اگر ننوشی می علاج کی کنمت آخر الدواء الکی. حافظ (از امثال و حکم). ، تیز نگریستن به کسی. (تاج المصادر بیهقی). تیز نگریستن سوی کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گزیدن کژدم. (تاج المصادر بیهقی). گزیدن کژدم کسی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)