معنی کومک کومک (مَ) مصغر کوم. (فرهنگ فارسی معین). سبزه که بر کنار حوض روید. کوم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ماه کانون است ژاژک نتوانی بستن هم از این کومک بر خشک و همی بند آن را. ابوالعباس (از یادداشت ایضاً) لغت نامه دهخدا