جدول جو
جدول جو

معنی کوش

کوش
به معنی کوشش و سعی باشد، (برهان)، سعی و جهد و کوشش، (ناظم الاطباء) :
آن همه کم شود چو کوش آمد
گرچه چون زهر بود نوش آمد،
سنائی (مثنویها چ مدرس رضوی ص 284)،
تا نکند دوست نظر ضایع است
سعی من و جهد من و کوش من،
نزاری قهستانی (از آنندراج)،
،
امر به کوشش کردن و کوشیدن هم هست یعنی بکوش و سعی کن، (برهان)، فعل امر (دوم شخص مفرد) است از کوشیدن، بکوش، سعی کن، (فرهنگ فارسی معین)،
کوشش و سعی کننده را نیز گویند که فاعل باشد، (برهان)، کوشش کننده و سعی نماینده، (ناظم الاطباء)، کوش، (کوشنده) در ترکیب به معنی کوشنده آید، (از فرهنگ فارسی معین)،
- بیهوده کوش، آنکه کوشش بیهوده کند، آنکه از کوشش خود نتیجه نتواند گرفت،
- سخت کوش، آنکه بسیار کوشش کند، آنکه سعی و جهد بلیغ داشته باشد
لغت نامه دهخدا