جدول جو
جدول جو

معنی کوتاه داشتن

کوتاه داشتن
(گَ تَ)
کوتاه کردن.
- کوتاه داشتن دست از امری، تصرفی در آن نداشتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و لشکر از رعیت کوتاه دارند. (تاریخ بیهقی).
جز آن نیست بیدار کو دست و دل را
از این دیو کوتاه و بیزار دارد.
ناصرخسرو.
دست از اقطاع من کوتاه دار
تا نباشد هیچ کس را با تو کار.
عطار.
- ، از تصرف و تجاوز بازداشتن: دست لشکریان از رعایا چه در ولایت خود و چه در ولایت بیگانه و دشمن کوتاه دارید. (تاریخ بیهقی).
چراغ یقینم فرا راه دار
ز بد کردنم دست کوتاه دار.
سعدی (بوستان).
و رجوع به کوتاه کردن شود
لغت نامه دهخدا