کوتاه شدن. قصیر گشتن. (فرهنگ فارسی معین). ورجوع به کوتاه شدن شود، مختصر کردن کلام خاصه در جدال. سخن را اطاله ندادن، ملایم بودن پس از ادعای بسیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجازاً در تداول عامه، صرف نظر کردن از ادامۀمطلب و گفتگو و مرافعه و خصومت. (فرهنگ فارسی معین) ، کوتاهی کردن در امری. قصور ورزیدن درکاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوتاهی کردن شود، قصور چنانکه جامه بر اندام. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوچک شدن قد لباس