جدول جو
جدول جو

معنی کو

کو
(بُ دَ / دِشُ دَ)
کجاست ؟ (فرهنگ فارسی معین)، در چه جاست ؟ این ، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، پهلوی، کو (=کجا)، اوستایی، کو، فرق میان کو و کجا این است که بعد از کجا کلمه ’است’ و ’هست’ آید ولی کو بدون آنها استعمال شود و دیگر آنکه استعمال کجا عام است و کو مخصوص مفرد مغایب است و ’من کو’ و ’شما کو’ و غیر آن صحیح نیست، (از حاشیۀ برهان چ معین)، ’کو’مانند ’کجا’ در مکان استعمال شود، ولی فرق میان ’کو’ و ’کجا’ از این قرار است: الف - ’کو’ معمولاً به جای جملۀ فعلیه بکار می رود، کتاب کو؟ حسن کو؟ اما ’کجا’ غالباً با فعل آید، کتاب کجاست ؟ حسن کجا بود؟ ولی گاه جایز است که فعل ’کجا’ حذف شود ... :
ما کجا تو کجا ای از شرمت
دختر رز نشسته برقعپوش،
هاتف اصفهانی،
ب - ’کو’ برای سوم شخص (مفرد و جمع) استعمال شود، او کو؟ جمشید کو؟ علی و حسن و جعفر کو؟ (در متون، سوم شخص جمع دیده نشده ولی در تداول استعمال می شود)، ’کجا’ برای هر سه شخص (مفرد و جمع) به کار رود، من کجایم، تو کجایی، او کجاست، ما کجاییم، شما کجایید، ایشان کجایند، (فرهنگ فارسی معین) :
رسول کو و مهاجر کجا و کو انصار
کجا صحابۀ اخیار و تابع اخیر،
ناصرخسرو،
مرغی دیدم نشسته بر بارۀ طوس
در پیش نهاد کلۀ کیکاوس
با کله همی گفت که افسوس افسوس
کو بانگ جرسها و کجا نالۀ کوس،
(منسوب به خیام)،
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
هر یک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش،
خیام،
از آمدن و رفتن ما سودی کو؟
وز تار وجود عمر ما پودی کو؟
در چنبر چرخ، جان چندین پاکان
می سوزد و خاک می شود، دودی کو؟
خیام،
کس نگفته صفات مبدع هو
چند و چون و چرا چه و کی و کو،
سنائی،
گفت بابا نصیبۀ من کو؟
گفتش ای پور در خزانۀ هو،
سنائی،
فاخته غایب است گوید کو
تواگر حاضری چه گویی هو؟
سنائی،
نان نیارم خریدن از بازار
ور بیارم بهای نانم کو؟
سوزنی،
آن جام جم پرورد کو آن شاهد رخ زرد کو
آن عیسی هر درد کو تریاق بیمار آمده،
خاقانی،
پرویز کنون گم شد زان گمشده کمتر گو
زرین تره کو بر خوان رو کم ترکوا برخوان،
خاقانی،
پناه و پشت شاهان عجم کو؟
سپهسالار شمشیر و علم کو؟
نظامی،
در ره آن عشق دل گرمیت کو؟
وآن همه شوخی و بی شرمیت کو؟
عطار (منطق الطیر)،
کان یکی گفت انگبین دارم بسی
می فروشم سخت ارزان کو کسی ؟
عطار (منطق الطیر)،
آن مخنث دید ماری را عظیم
جست همچون باد بر بامی ز بیم
گوییا جست آن زمان از زیر تیغ
گفت کو مردی و سنگی ای دریغ!
عطار (منطق الطیر)،
کانکه دزدید اسب ما را کو و کیست
اینکه زیر ران تست ای خواجه چیست ؟
مولوی،
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو
طالب مردی دوانم کوبکو،
مولوی،
پرس پرسان کاین مؤذن کو کجاست ؟
که صدای بانگ او راحت فزاست،
مولوی،
کو دشمن شوخ چشم ناپاک
تا عیب مرا به من نماید،
سعدی،
پیل کو تا کتف و بازوی گردان بیند
شیر کو تا کف و سرپنجۀ مردان بیند،
سعدی،
آن روزگار کو که مرا بخت رام بود
کارم چو روزگار خرد بانظام بود،
امامی هروی،
گلبن عیش می دمد ساقی گلعذار کو؟
باد بهار می وزد بادۀ خوشگوار کو؟
حافظ،
مجلس بزم عیش را غالیۀ مراد نیست
ای دم صبح خوش نفس نافۀ زلف یار کو؟
حافظ،
هر گل نو ز گلرخی یاد همی کند ولی
گوش سخن شنو کجا دیدۀ اعتبار کو؟
حافظ،
پروین به کجروان سخن از راستی چه سود
کو در زمانه آنکه نرنجد ز حرف راست،
پروین اعتصامی،
، کجا، (از فرهنگ فارسی معین) :
کو شد آن دعوی دوازده فن
وآن همه مردی، این نه مرد و نه زن !
نظامی (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا