کندآوری. دلاوری و بهادری و مردانگی. (ناظم الاطباء). رشادت. دلاوری. (از فهرست ولف). عجب. تبختر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ما گله همی کنیم از ابوسلمه بن حفص بن سلیمان که او کندآوری و کبر بر امیرالمؤمنین کند و خلیفتی وی به هیچ نمی شمرد. (تاریخ طبری ترجمه بلعمی). چون برفتی (پیغمبر ص) چنان به نیرو برفتی که گفتی پای از سنگ برمی گیرد و چنان رفتی که گفتی از فرازی به نشیب همی آید و چنان گرازان رفتی به کش و کندآوری. (تاریخ طبری ترجمه بلعمی). بدان تا ز فرزند من بگذری بلندی گزینی و کندآوری. فردوسی. ز یزدان بترسد گه داوری نجوید بلندی و کندآوری فردوسی. عجب نیست از رستم نامور که دارد دلیری چو دستان پدر که هنگام گردی و کندآوری ز وی شیر خواهد همی یاوری. فردوسی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ای به ترک دین بگفته از سر ترکی و خشم دل به سان چشم ترکان کرده از کندآوری. سنایی