شیفته شدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). آزمند گردیدن و شیفته شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). حریص شدن به کاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کلف به، او را بسیار دوست داشت و مولع و فریفتۀ او گردید. (از اقرب الموارد) ، سیاه آمیخته به زردی و سرخ آمیخته به سیاهی گردیدن. (ناظم الاطباء) :کلف الوجه کلفا، رنگ پوست چهرۀ او دگرگون شد و در آن سرخی تیره گونی پدید آمد. (از اقرب الموارد) ، آمیخته شدن سرخی چیزی. (از ناظم الاطباء)