معنی کفح - لغت نامه دهخدا
معنی کفح
- کفح
(رَ یَ) - بوسه زدن ناگاه یا عام است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). ناگاه بوسیدن. (از ذیل اقرب الموارد). بوسه دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، برهنه کردن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پوشش از کسی بازکردن. (از اقرب الموارد) ، بچوب دستی زدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، کشیدن لگام را و بر روی ستور زدن. (منتهی الارب) (آنندراج). کشیدن لگام ستور را و در دهن آن زدن تا بایستد. (از ناظم الاطباء). کشیدن لگام ستور را تا بایستد. (از اقرب الموارد). کفح لجام الدابه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، رویاروی شمشیر زدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) ، رویاروی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). روباروی شدن. (از ناظم الاطباء). روبرو شدن باکسی و پیش او آمدن چنانکه دست به دست رسد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا