جدول جو
جدول جو

معنی کفاه

کفاه
(کُ)
جمع واژۀ کافی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). کفات: سه کس از دهات عالم و کفاه بنی آدم بر سبیل مشارکت متاجرت می کردند. (سندبادنامه ص 293). باب ششم در لطایف اشعار وزراء و صدور و کفاه. (لباب الالباب چ نفیسی ص 9).
- اکفی الکفاه، کافی ترین ارباب کفایت. بکفایت از همه برتر، عنوانی بود که وزرای عالی رتبه را می دادند. (فرهنگ فارسی معین ج 4بخش 2 ص 18). و رجوع به کفات و کافی شود
لغت نامه دهخدا