عمل کشتن. حاصل مصدر از کشتن است ولی همواره بصورت ترکیبی بکار می رود. (یادداشت مؤلف). - آدم کشی، قتل نفس. کشتن انسان. - ، خونریزی. جنگ. جدال. - برادرکشی، عمل کشتن برادر. - ، همنوع کشی. هم شهری کشی. آنکه را چون برادر است کشتن. - بره کشی، کشتن بره. - ، کنایه از رواج کار یا لفت و لیس در امر مالی است. - پدرکشی، کشتن پدر. - ، کنایه از انجام دادن مذمومترین کارهاست. - حق کشی، ناحق روا داشتن. حق زیر پاگذاری. - خودکشی، انتحار. - شپش کشی، کشتن شپش. - ، کنایه از ایرادگیری زیاد در امری و مته بخشخاش گذاری. - مردم کشی، آدم کشی. انسان کشی