جدول جو
جدول جو

معنی کشی

کشی
(کَ / کِ)
عمل کشیدن و همواره بصورت ترکیبی استعمال میشود در تمام معانی اعم از نقل و حمل یا تحمل یا پیمودن و نظایر آن. (یادداشت مؤلف).
- آب کشی، عمل کشیدن آب. استخراج آب از چاه. بیرون آوردن آب از آب انبار.
- ، عمل حمل آب. عمل بردن آب.
- ، خارج کردن آب از برنج پخته بوسیلۀ آبکش.
- ابریشم کشی، عمل چرخهائی که ابریشم را از پیله بدر می آورد.
- اتوکشی، عمل کشیدن اتو به روی پارچه.
- ، مغازه هائی که لباس را اتو و تمیز می کنند.
- اسباب کشی،حمل اسباب و اثاث از مکانی بمکانی دیگر.
- بارکشی، حمل بار. بردن بار.
- بندکشی، وصل بند از نقطه ای به نقطۀ دیگر.
- ، درز آجر یا خشت و امثال آن را با گل و گچ یا سیمان پرکردن به وسیلۀ ماله های خاص.
- تریاک کشی، عمل تدخین تریاک. عمل شرب تریاک.
- جاروکشی، عمل کشیدن جارو برای پاک کردن.
- جاکشی، قوادی. قرطبانی. غلطبانی.
- جدول کشی، جدول بندی کنار باغچه یا کنار خیابان یا حاشیۀ صفحه و امثال آن.
- جوجه کشی، بیرون آوردن جوجه از تخم مرغ با ماشین آلات.
- چپق کشی، عمل تدخین با چپق.
- چینه کشی، دیوار گلی ساختن با نهادن لایه های گل روی هم.
- خاک کشی،عمل بردن خاک از محلی به محل دیگر.
- خطکشی، عمل کشیدن خط بر وی صفحه ای یا سطحی و امثال آن.
- دردکشی، تحمل درد و رنج.
- دردی کشی، عمل دردکش. رجوع به همین عنوان شود.
- دلکشی، دلبری. طنازی.
- زباله کشی، حمل آشغال و خاکروبه.
- زه کشی، نقب در زمین های پرآب زدن و استخراج آب کردن.
- زیرپاکشی، کسب خبر از کسی نمودن.
- ستم کشی، تحمل ستم و ظلم.
- سرکشی، طغیان. قیام. سر از طاعت باز زدن.
- سیگارکشی، عمل کشیدن سیگار.
- ، باکسی به غیر حلال آرمیدن. زنا کردن.
- سیم کشی، وصل کردن سیم از یک محل به محل دیگر. ایجاد شبکه ای از سیم در بنا برای برق و تلفن و غیره.
- شاخ و شانه کشی، نقشه کشی برای آزار کسی.
- شیره کشی، بیرون آوردن شیرۀ انگور از انگور. عصاری. بیرون کردن عصارۀ دانه ها.
- ، شراب و تدخین شیرۀ تریاک.
- عرق کشی، عمل خارج کردن عرق از انگور یا از موادی که می توان با تقطیر عرق از آنها بدست آورد.
- عصاکشی، کشیدن عصای کور رهبری او را.
- فانوس کشی، عمل حمل فانوس در پیشاپیش اشخاص در شب برای رهبری و روشن داشتن راه.
- قشون کشی، عمل بردن لشکر به مکانی. لشکر کشی.
- قلیان کشی، شرب تنباکو با قلیان.
- کاه کشی، حمل کاه از مکانی به مکانی دیگر.
- کرایه کشی، حمل بار و مسافر با اخذ کرایه.
- کرّه کشی، عمل بدست آوردن کرۀ اسب یا چهارپا از طریق آبستن کردن و زایاندن مادینۀ آن.
- کود (کوت) کشی، حمل کود (کوت) و فضلات جانوران به مزرعه برای تقویت زمین زراعتی.
- کینه کشی، انتقام. کینه خواهی.
- گردن کشی، سرکشی. طغیان.
- گل کشی، حمل گل برای بنایی. عمل کارگر گل کار.
- لحاف کشی، کنایه از قوادی است.
- لشکرکشی، قشون کشی. سپاه بردن.
- لوله کشی، وصل کردن لوله بین نقاط معین برای رساندن آب.
- ماست کشی، کنایه از قوادی است.
- مرده کشی، حمل مرده به گورستان.
- ناوه کشی، حمل ناوه در بنایی. عمل بردن مواد بنائی با ناوه به پای کار.
- نفطکشی، حمل نفط با وسائل. رجوع به هریک از این کلمات مرکب ّ در جای خود شود
لغت نامه دهخدا