مخفف کشان کشان است که کنایه از آهسته و به تأنی براه رفتن و براه بردن است. (از آنندراج) (از جهانگیری) (از برهان) ، در حال کشیدن ممتد. کشانیدن بالاستمرار. رجوع به کشان کشان شود: بمن نگر که مرا یار امتحانهاکرد به حیله کرد مرا کشکشان به گلزاری. مولوی (از جهانگیری). دست عشق آمد گریبانم گرفت دست دیگر رشتۀ جانم گرفت کشکشانم برد تا درگاه دوست در دلم بنشست و ایمانم گرفت. باباعلی کوهی (از آنندراج)