کشنده و برندۀ کشتی. کشتیبان. ملاح. (از برهان) : به دریا و خشکی ز کشتی کشان هر آنکس که داد از شگفتی نشان. اسدی. یکی گفت دیگر ز کشتی کشان که دیدم دگر ماهیی زین نشان. اسدی. بفرمان کشتی کش چاره ساز جهانجوی از آن سیلگه گشت باز. نظامی. ، کنایه از مردم شرابخواره و باده پرست. (از برهان) (ناظم الاطباء) : کرده طلب کشتی دریافشان کشتی رز داد بکشتی کشان. امیرخسرو