جدول جو
جدول جو

معنی کرو

کرو
(رُءْ یَ)
کندن زمین را، برآوردن چاه را به چوب و جز آن. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برزیدن چاه. (تاج المصادر) ، بارها کردن کاری را. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بشتافتن ستور و دست و پای ناهموار انداختن در رفتن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گوی بازی کردن. (تاج المصادر). گوی باختن و زدن تا بالا رود. (از اقرب الموارد) ، نوعی از خرامان رفتن زن. یقال: کرت المراءه فی مشیتها. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بطرز خوشی راه رفتن زن و خرامان رفتن او. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا