غم و اندوه و گرفتگی دل باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). تبش و تاسه و رنج و غم و اندوه دل گرفته باشد. (اوبهی). غم و اندوه سخت. (آنندراج). گرم: هرکه سر از پند شهریار بپیچد پای طرب را به دام کرم درافکند. رودکی. سپاسم ز یزدان که از پهلوان جدا کرد آن کرم و رنج روان. فردوسی. تو شیری و شیران به کردار غرم برو تا رهانی دلم را ز کرم. عنصری. اما صحیح گرم است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به گرم شود، زخم و جراحت. (برهان) (ناظم الاطباء) ، چاه مانندی که در صحرا کنند و کناره های آن را با کاهگل اندود کرده و در آن گندم و دیگر غله ها راانبار نموده روی آن را بپوشانند. (ناظم الاطباء)