جدول جو
جدول جو

معنی کرم

کرم
(کُ)
غم و اندوه و گرفتگی دل باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). تبش و تاسه و رنج و غم و اندوه دل گرفته باشد. (اوبهی). غم و اندوه سخت. (آنندراج). گرم:
هرکه سر از پند شهریار بپیچد
پای طرب را به دام کرم درافکند.
رودکی.
سپاسم ز یزدان که از پهلوان
جدا کرد آن کرم و رنج روان.
فردوسی.
تو شیری و شیران به کردار غرم
برو تا رهانی دلم را ز کرم.
عنصری.
اما صحیح گرم است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به گرم شود، زخم و جراحت. (برهان) (ناظم الاطباء) ، چاه مانندی که در صحرا کنند و کناره های آن را با کاهگل اندود کرده و در آن گندم و دیگر غله ها راانبار نموده روی آن را بپوشانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا