جدول جو
جدول جو

معنی کرف

کرف
(کَ / کُ)
سوادی باشد که زرگران به کار برند. (برهان) (آنندراج). قیرباشد و گروهی گویند سیم و مس سوخته باشد که به سوادکنند. (فرهنگ اسدی). گمان می کنم کرف همان چیزی است که فعلاً نیز در آذربایجان و اصفهان ظروف نقره را بدان به سیاهی منقش کنند. (یادداشت مؤلف) :
پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت
بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف
زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم
من باز برنشاندم سیم سره به کرف.
کسائی.
، بمعنی قیر هم آمده است و آن صمغی باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا