تیز گردیدن شهوت دختر. (از منتهی الارب). تیز گردیدن شهوت کنیزک. (ناظم الاطباء) ، جرأت نمودن بر خوردن کراع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جرأت نمودن بر خوردن پایچه. (ناظم الاطباء) ، به درد آمدن پایچه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و قیل صار دقیق الاکارع و الاذرع طویله کانت او قصیرهً. (اقرب الموارد) ، باریک پایچه و باریک رش دست گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). باریک ساق شدن. (غیاث اللغات) ، خواستن زن مرد را و آرزوی جماع کردن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خواستن زن مرد را و آرزوی آرمیدن با وی کردن. (از منتهی الارب) ، باریک گشتن پیش ساق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، باریدن ابر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، به زمین سنگلاخ سوخته درآمدن. (منتهی الارب). به کراع زمین سنگلاخ سوخته درآمدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). به کراع درآمدن از زمین سوخته. (از اقرب الموارد) ، خوشبوی آلودن خود را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کروع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دهن در آب نهادن و آب خوردن. (از المصادر زوزنی). به دهن از جوی آب برداشتن و خوردن و کرع فی الاناء مثله. (از منتهی الارب). آب به دهان خوردن از جوی و جز آن بدون برداشتن با کف دست یا ظرفی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی حدیث عکرمه انه کره الکرع فی النهر. (از منتهی الارب) : آب بهر عام اصل و فرع را از برای طهر و بهر کرع را. مولوی. ، رماه فکرعه، تیر انداخت وبر پایچه اش رسید. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)