جدول جو
جدول جو

معنی کرشمه کردن

کرشمه کردن
(رِشْ / رُشْ وَ / وِ دَ)
غنج. تغنج. (منتهی الارب). تدلل. نازیدن. (یادداشت مؤلف). به چشم و ابرو اشارت کردن. غمزه زدن. (فرهنگ فارسی معین) :
لطف تو با عروس جهان یک کرشمه کرد
زآن یک کرشمه این همه غنج و دلال یافت.
خواجه سلمان (از آنندراج).
کرشمه ای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن.
حافظ.
شاهد بخت چون کرشمه کند
ماش آیینۀ رخ چو مهیم.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 263)
لغت نامه دهخدا