خانه های مردم مجتمع و فراهم آمدۀ درهم پیوسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گروهی از مردم. ج، اکراس. جج، اکارس. (منتهی الارب). جماعت از هرچه باشد. ج، اکراس. جج، اکارس، اکاریس. (از اقرب الموارد) ، خانه ای که برای بزغالگان بنا کنند، مانند خانه کبوتران. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آهک با خاکستر و جز آن آمیخته و الصواب باللام. (منتهی الارب). صاروج و گفته اند بهتر آن است که در مورد صاروج کلس گویند. (از اقرب الموارد) ، سرگین وگمیز برهم نشسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). - عجین کرس، سرگینی باشد که به گل و آب آمیخته کهگل سازند. (از غیاث اللغات). ، القلائد و الوشح و نحو هما. یقال: فیه قلاده ذات کرسین، اذا ضممت بعضها الی بعض. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اصل هر چیز. (از منتهی الارب). اصل. مانند: بمعدن الملک القدیم الکرس. (از اقرب الموارد)