حراره بود و حال صوفیان. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). حراره. (لغت نامۀ حافظ اوبهی). قول. تصنیف ترانه. زجل. موشح. موشحه. شرقی. عروض البلد. قوما. ملعبه. کاری. موالیا. (یادداشت مؤلف) : آهی کن و زین جای بجه گرد برانگیز کخ کخ کن و برگرد وبدر بر پس ایزار. حقیقی صوفی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). کخکخ اندر سماع چیست خری چک چک اندر چراغ چیست تری. سنائی. ، بمعنی حرارت و گرمی هم آمده لیکن اشاره به حرکتش نشده. (برهان). حرارت و گرمی. (ناظم الاطباء). صاحب برهان و به تبع او دیگران بمعنی حرارت و گرمی آورده اند و ظاهراً به اشتباه از حراره که قول و ترانه است و ذکر شد گرفته اند و حراره را حرارت پنداشته. (از یادداشت مؤلف)