جدول جو
جدول جو

معنی کچه

کچه
(کَ چَ / چِ)
انگشتر بی نگین خانه را گویند یعنی حلقه ای باشد از طلا و نقره و غیره که بر انگشت کنند و آن را به عربی فتخه خوانند و بدان شبها بازی کنند و کچه بازی همان است. (برهان). انگشتری بی نگین خانه را گویند چنانکه بازی انگشتری که زنان و دخترکان کنند کچه بازی گویند. (آنندراج). چهله (هندی) (از جهانگیری) (از غیاث اللغات). انگشتری بی نگین خانه یعنی حلقه ای از طلا و نقره که بر انگشت و زنخ و چانه کنند. (ناظم الاطباء) :
دو دست این جهان و آن جهان پوچ
کچه پیش من است این پوچ و آن پوچ.
میرتشبیهی (از فرهنگ جهانگیری).
رجوع به کجه شود.
- کچه گل کردن، بیرون آمدن کچه از مشت کسی. (از آنندراج).
- ، ظاهر شدن راز پنهانی و مأخذ، همان انگشتربازی است و هر وقتی که گل کند انگشتر که پنهان است پیدا می شود. (از آنندراج). ظاهر شدن و فاش کردن چیزی نهانی. (ناظم الاطباء). رجوع به کچه بازی شود.
، زنخ و چانه را نیز گویند که موضع ریش بیرون آمدن باشد. (برهان). کچه بمعنی زنخ است مرادف کاچه و آن را چانه نیز گفته اند. (از آنندراج). کاجه. (از فرهنگ جهانگیری). کچّه. (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی). مخفف کاچه، در شیراز نیز بدین معنی مستعمل است. (فرهنگ نظام).
- کچه درآوردن، به شیرازی یعنی دهان و چانه را کج کردن به تمسخر و تقلید کسی. (آنندراج). دهن کجی کردن به تمسخر و تقلید کسی. (فرهنگ نظام). و رجوع به کچّه شود.
، کفگیر، قلابی که از آن گوشت آویزان کنند. (ناظم الاطباء) ، کسی که سخن فصیح نتواند گفت و آن را کج زبان نیز گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا