جدول جو
جدول جو

معنی کتح

کتح(کَ)
خراش سنگ ریزه کمتر از کدح. (منتهی الارب). خراشی که بجلد رسد کمتر از کدح. (ناظم الاطباء). و رجوع به کدح شود
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با کتح

کتح

کتح
سیر خوردن. (آنندراج). سیرخوردن طعام را. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، برداشتن و انداختن بر کسی گرد و خاک را یا درکشیدن جامه را از وی. (آنندراج). برداشتن و انداختن بر کسی گرد و خاک را باد و کشیدن جامه را از وی. (منتهی الارب) ، خوردن ملخ آنچه بر زمین بود، رسیدن چیزی به پوست پس اثر کردن در آن. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

کتم

کتم
پنهان کردن، پنهان داشتن امری یا چیزی
کتم عدم: کنایه از جهانی که پنهان است و دیده نمی شود، جهان نیستی، نابودی
کتم
فرهنگ فارسی عمید

کتک

کتک
ضرباتی که با دست یا چیز دیگر توسط شخصی بر بدن کسی وارد می شود، چوب کلفت، چماق، چوب گازران
کتک زدن: زدن کسی با دست، چوب یا شلاق
کتک
فرهنگ فارسی عمید

کتر

کتر
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پُل کش، گُراز، بَنکَن، بَنگَن، فَه
کتر
فرهنگ فارسی عمید