جدول جو
جدول جو

معنی کبجه

کبجه
(کَ جَ)
کبج. خر الاغ دم بریده. (برهان) (آنندراج). خر دم بریده بود و بتازی ابتر گویندش. (لغت فرس ص 510) :
ندانی ای به عقل اندر خر کبجه بنادانی
که با نر شیر برناید سروزن گاو ترخانی.
غضایری رازی (لغت فرس چ اقبال ص 510).
، هر چاروایی که زبر دهانش ورم و آماس کرده باشد گویند کبجه شده است. (برهان) (آنندراج). و رجوع به کبج و کبچه شود
لغت نامه دهخدا