کباب پختن. (بهار عجم) (آنندراج). بریان کردن کباب بر آتش. به سیخ کشیدن. به سیخ زدن: از آن فروزی آتش همی برزم اندر که کرد خواهی دلها به تیغ تیز کباب. مسعودسعد. چه آتش است حسامت که چون فروخته شد بدو دل و جگر دشمنان کنند کباب. مسعودسعد. احمد مرسل که کرد از تپش و زخم تیغ تخت سلاطین زگال گردۀ شیران کباب. خاقانی. نوشیروان عادل را در شکارگاه صیدی کباب کردند و نمک نبود... (گلستان) ، کنایه از آزار دادن، رنجانیدن. (بهار عجم) (آنندراج)