در شعر بمعنی کارستان است، (ناظم الاطباء)، رجوع به کارستان شود، محل ّ کار، جائی که در آن کار پیدا شود: چنین تا بیامد بدان شارسان که قیصر ورا خواندی کارسان، فردوسی، به پیش اندر آمد یکی خارسان پیاده ببود اندر آن کارسان، فردوسی، بنزدیک دریا یکی شارسان پی افکند و شد شارسان کارسان، فردوسی، همه گرد بر گرد آن شارسان که هم شارسان بود و هم کارسان، فردوسی ظرفی باشد مانند صندوقی مدور که از چوب و گل سازند و نان و حلوا و امثال آن را در میان آن بنهند و آن را کرسان و چاشدان (و چاشکدان هم خوانند. (جهانگیری) (آنندراج). یک نوع ظرفی چوبین و یا گلین مانا بصندوق که در آن نان و حلوا و جز آن گذارند. (ناظم الاطباء). و رجوع به کرسان شود