دارافزین دارافزین داربزین دار بزین یونانی تازی گشته پیشگاه پیشسرا ستناوند، تارمی یونانی تازی گشته پارسی تازی گشته دارابزین ستناوند تارمی فرهنگ لغت هوشیار
دارابزین دارابزین داربزین دار بزین یونانی تازی گشته پیشگاه پیشسرا ستناوند، تارمی یونانی تازی گشته پارسی تازی گشته دارابزین ستناوند تارمی فرهنگ لغت هوشیار
دارافزین دارافزین پناهگاه، تکیه گاه، نرده، تارم، سکو، تارمی که جلو اتاق یا ایوان درست کنند، تکیه گاه تخت فرهنگ فارسی عمید
دارابزین دارابزین پنجره و محجری که در پیش درخانه سازند، تکیه گاه: گفت مولانا آنجا هیچ دارابزینی یا چیزی باشد که دست در آنجا زنند و بگذرند؟ (منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 158). رجوع به دارآفرین، دارافزین و داروزین شود لغت نامه دهخدا
دارافزین دارافزین دارآفرین. تکیه گاه و محجر تخت و صفه و بام و تکیه گاه مطلق. (انجمن آرا). دارابزین: بخیره چشمی سوراخهای دارافزین بسرخ رویی دیوارهای آتشدان. روحانی سمرقندی. رجوع به دارآفرین شود لغت نامه دهخدا