معنی قیٔ قیٔ (رَ) برانداختن از گلو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به قی شود، بیرون آوردن خون. (از اقرب الموارد). قأت الطعنه الدم، اخرجته و الارض الکماه اخرجتها و اظهرتها، مردن. قاء نفسه، مات. مثل لفظ نفسه. (اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا