جدول جو
جدول جو

معنی قلاده

قلاده
(قِ دَ)
گردن بند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). حمیل. (ناظم الاطباء). ج، قلائد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
شیر هم شیر بود گرچه به زنجیر بود
نبرد بند قلاده شرف شیر ژیان.
فرخی.
و با لفظ بستن و کشیدن و گسستن مستعمل. (آنندراج) :
دست سگ بانت چون قلاده کشد
شیر گردون سگ معلّم باد.
انوری (از آنندراج).
صد دل به شکنج طره دربست
بر شیر ز مو قلاده بربست.
شیخ ابوالفیض فیاضی (از آنندراج).
شیر سیه برهنه ز هر زرّ و زیوری
سگ را قلاده در گلو و طوق در دم است.
خاقانی.
- امثال:
زن سلیطه سگ بی قلاده است. (جامع التمثیل).
قلاده به از سگ است. (امثال و حکم دهخدا از نفایس الفنون). نظیر: الساجور خیر من الکلب. (امثال و حکم دهخدا) :
قلاده نیم گسل گشت و شیر خشم آلود
من ار ز خویش بگفتم کنون تو میدانی.
اخسیکتی (از امثال و حکم)
لغت نامه دهخدا