پوست باز کردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قشا الحیّه قشواً، پوست باز کرد از مار (منتهی الارب) ، نزع عنها لباسها. (اقرب الموارد) ، برکندن پوست از درخت و جز آن و دست فرومالیدن بر آن تا برگش فروریزد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قشا العود، قشره و خرطه. (از اقرب الموارد) ، مالیدن و مسح کردن روی. (منتهی الارب). مسح کردن روی. (منتهی الارب) : قشا الوجه، مسحه. (اقرب الموارد)