جدول جو
جدول جو

معنی قرار دادن

قرار دادن
(کَ دَ)
برقرار کردن، ثابت نمودن، استوار کردن. (ناظم الاطباء) :
ساز طرب ها کنون که نیّر اعظم
داد به برج حمل قرار مکان را.
واله هروی (از آنندراج).
، آرام دادن:
نیست آرامم بجز ابروی یار
میدهم خود را به شمشیرش قرار.
ملامفید بلخی (از آنندراج).
، تمام کردن. (ناظم الاطباء) ، عهد و شرط کردن. (ناظم الاطباء). عهد داشتن:
فارغم از گله با خویش قراری دارم
نیست امید مرا با تو وفا کار مرا.
ظهوری (از آنندراج).
، قول دادن. (ناظم الاطباء) :
زلفین سیاه تو به دلداری عشاق
دادند قراری و ببردند قرارم.
حافظ.
، ختم عمل کردن، بطور محکم حکم کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا