میراننده، گیرنده. (ناظم الاطباء). به پنجه گیرنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در مشت گیرنده. (ناظم الاطباء) ، درآورنده. بیرون کشنده. قابض روح: قابل انوار عدل، قابض ارواح مال ف تنه آخر زمان، از کف او مصطلم. خاقانی. - قابض ارواح، گیرندۀ جانها، عزرائیل. - قابض جریمه، مأمور اخذ جریمه. - قابض مالیات، محصّل مالیات. تحصیلدار مالیات. ، شتاب کننده در رفتار از مرغ و جز آن، به شتاب راننده. (منتهی الارب) ، متصرف و مالک، امانت دار. (ناظم الاطباء) ، فراگیرنده و تنگ کننده روزی. (مهذب الاسماء) ، دریافت کننده. محصل مالیات دیوانی: تو فضولی یا قابض، زمخت، هرچیز که قبض کند و درهم کشد و ترنجیده کند. هرچیز که یبوست طبع آورد و مزاج را خشک کند. گس. دبش. عفص. بست کن. جمعکننده. گلوگیر. ترنجیده کننده. (ناظم الاطباء). داروی شکم بند. مقابل مسهل. نزد پزشکان داروئی را نامند که اجزاء عضو را جمع سازد. (الموجز فی فن الادویه). طعم گیرنده را نامند که اجزاء زبان را بهم آورد و فعل او تبرید و تجفیف و تغلیظ و تقویت اشتها است و در غیر طعم مراد از آن حابس است که به سبب بهم آوردن اجزاء عضو، حبس و استمساک کند. شیخ الرئیس گوید: داروئی است که اجزاء عضو را بهم آورد و مجاری آن را مسدود سازد. (از قانون بوعلی چ رم کتاب دوم ص 120)