مخفف فی ٔ. سایۀ هر چیز پس از زوال. سایۀ هر شی ٔ که بعد از نصف النهار باشد. (فرهنگ فارسی معین) : خوار خواهد رخ خورشید مگر وقت زوال قصر میمون تورا ناقص از آن گردد فی. انوری. در تموز گرم می بینند دی در شعاع شمس می بینند فی. مولوی. ، غنیمت. (یادداشت مؤلف) : به یک مدح که او را گفت هزار درم از فی مسلمانان بدو داد. (تاریخ بلعمی). دید مردی شبان در آن چه ، نی ببرید آن نی و شمردش فی. سنائی