جدول جو
جدول جو

معنی فوت

فوت
هوائی که از میان دو لب گردکرده بیرون کنند برای تیز کردن آتش یاکشتن چراغ و شمع و یا خنک کردن طعام یا نوشابه ای گرم، (یادداشت مؤلف)، پف، دم، فوب، (یادداشت دیگر)،
- فوت آب بودن، در تداول، تماماً یاد گرفتن، از بر بودن، (یادداشت مؤلف)،
- فوت کاسه گری، آخرین فن پنهان و مستور صنعتی یا کاری، (یادداشت مؤلف)، فوت وفن، فوت وفن کاسه گری، رجوع به این دو ترکیب شود،
- فوت کردن، پف کردن، از دهان بیرون کردن دم برای تیز کردن آتش و خاموش کردن چراغ و جز آن، (یادداشت مؤلف)،
- فوت وفن، دقایق و ریزه کاریهای هر فن و کار، (فرهنگ فارسی معین)،
- فوت وفن کاسه گری، رموز کاسه گری، (فرهنگ فارسی معین)،
-، دقایق کاری، ریزه کاریهای امری، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به ترکیب فوت کاسه گری شود
لغت نامه دهخدا