جدول جو
جدول جو

معنی فلو

فلو
(ذَ رَ)
باز کردن کودک را از شیر، یا جدا نمودن آن را و دور داشتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). از شیر باز کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، زدن کسی را به شمشیر یابر سر کسی زدن شمشیر را. (منتهی الارب). زدن کسی را به شمشیر. (اقرب الموارد). شمشیر بر سر زدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سفر کردن، عاقل گردیدن بعد نادانی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پروردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا