جدول جو
جدول جو

معنی فرومیراندن

فرومیراندن
(دِ دَ)
میرانیدن. کشتن و از میان بردن. (یادداشت بخط مؤلف) : حرارت غریزی را فرومیراند و هلاک کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، خاموش کردن چراغ، شمع، آتش و جز آن. رجوع به فرومردن و فروکشتن شود
لغت نامه دهخدا