جدول جو
جدول جو

معنی فروگذاردن

فروگذاردن
(دِ تَ)
بزمین گذاشتن و رها کردن. از توجه خود دور داشتن چیزی را و نپرداختن بدان:
هر روز نو عتابی و دیگر بهانه ای
ناخوش بود عتاب زمانی فروگذار.
فرخی.
اگر کوشش فروگذارد در خون خویش سعی کرده باشد. (کلیله و دمنه) ، آویختن پرده و جز آن را: اگر پرده فروگذارند بازنگردد. (قصص الانبیاء) ، از یاد بردن و نادیده گرفتن: خداوند کریم است مرا فرونگذارد. (تاریخ بیهقی). گمان نبرم که... جانب مرا فروگذارد. (کلیله و دمنه). رجوع به فروگذار و فروگذار کردن شود
لغت نامه دهخدا