بزمین گذاشتن و رها کردن. از توجه خود دور داشتن چیزی را و نپرداختن بدان: هر روز نو عتابی و دیگر بهانه ای ناخوش بود عتاب زمانی فروگذار. فرخی. اگر کوشش فروگذارد در خون خویش سعی کرده باشد. (کلیله و دمنه) ، آویختن پرده و جز آن را: اگر پرده فروگذارند بازنگردد. (قصص الانبیاء) ، از یاد بردن و نادیده گرفتن: خداوند کریم است مرا فرونگذارد. (تاریخ بیهقی). گمان نبرم که... جانب مرا فروگذارد. (کلیله و دمنه). رجوع به فروگذار و فروگذار کردن شود