از جملۀ شهرهاست و نواحی علیحده دارد و از لب جیحون تا فرب یک فرسنگ است و چون آب خیزد نیم گردد و گاه باشد که تا فرب آب جیحون رسد. فرب مسجد جامع بزرگ دارد و دیوارها و سقف آن از خشت پخته کرده اند چنانکه در وی هیچ چوب نیست و در وی امیری بوده که وی را به هیچ حادثه در بخارا نبایستی آمدن و قاضیی بوده که با بیداد شداد حکم ها راندی. (تاریخ بخارای نرشخی صص 23-24). شهرکی است از ماوراءالنهر بر لب جیحون و میر رود آنجا نشیند و اندر میان بیابان است. (حدود العالم). فردوسی گوید: همی تاخت تا پیش شهر فرب پرآژنگ رخ، پر ز دشنام لب. رودخانه و بیابان و دشت اطراف آن را نیز بدین نام خوانده اند: بیامد به آموی یک پاس شب گذر کرد بر آب و ریگ فرب. فردوسی. چو برگشت و آمد به دشت فرب پرآژنگ رخسار و پرخنده لب. فردوسی. و رجوع به فربر شود