باقی و بقیۀ چیزی. (غیاث) ، خلاصه. (یادداشت بخط مؤلف). اصل این کلمه از ریشه رباعی فذلک بوده است و در پارسی الفی را بخطا بر آن افزوده اند: فذالک آن بود که بودنی بوده است. به سر نشاط باید شد. (تاریخ بیهقی). هرگز مباد بر تو فذالک شمار عمر کاندر شمار فضل و کرم بی فذالکی. سوزنی. ما همان مرغیم خاقانی، که ما را روزگار میدواند وین دویدن را فذالک کشتن است. خاقانی. در نواحی نه گاو ماند و نه کشت دخل راکس فذالکی ننوشت. نظامی. حسابی که آن را فذالک نباشد ز خود برگرفتی زهی بی حسابی. جوینی. معمولاً در رسم الخط بدون الف نوشته میشود. رجوع به فذلک و فذلکه شود