در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن. غیاصه. (منتهی الارب). رجوع به غوّاص و غوّاصی شود: کبک رقاصی کند سرخاب غواصی کند این بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود. منوچهری. آن درّ یتیم که در دریای ترکستان به تحصیل آن غواصی میکرد حاصل آورد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 277). غواصی کن گرت گهر میباید غواصان را چار هنر میباید سر رشته به دست یار و جان بر کف دست دم نازدن و قدم ز سر میباید. ؟