غوک. (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). وزغ. به طبری بک خوانند و با واو بدل شود. (انجمن آرا) (آنندراج). وزق و غوک، و بعربی ضفدع خوانند، و بعضی به کسر رای بی نقطه گفته اند. غنجمرش. غنجموش. (برهان قاطع). در فرهنگ رشیدی آمده: غنجرش غوک باشدو بعضی غنجموش نیز گفته اند. شاعر گوید: همچو شیرم روز و شب اندر غرش ذکر نامت میکنم چون غنجرش. - انتهی. ظاهراً غنجموش است. اسدی در لغت فرس ص 171 آرد: ’چغز، غوک بود و به تازی غنجموس (با سین مهمله) گویندش’ و قول شاعر گمنامی که رشیدی از او شاهد آورده نیز مستند نتواند بود، چه احتمال قوی میرود که او خود کلمه را مصحف خوانده بنظم درآورده است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)