اندوهناک شدن. غمگین شدن. غم و اندوه داشتن. غمناک گردیدن: چو بشنید پیران غمی گشت سخت که بربست باید به ناکام رخت. فردوسی. هوا گشت چون چادر آبنوس ستاره غمی گشت ز آوای کوس. فردوسی. چو بشنید افراسیاب این سخن غمی گشت وپس چاره افکند بن. فردوسی. ز اندیشه غمی گشت مرا جان به تفکر پرسنده شد این نفس مفکر ز مفکر. ناصرخسرو. پس پیش دهران رفت و این قصه بگفت. دهران غمی گشت. (مجمل التواریخ و القصص)