لجن و گل و لای سیاهی باشد که در ته حوضها و جویها و تالابها بهم رسد و آن را خلان نیز گویند و با زای هوز هم آمده است. (برهان قاطع) (آنندراج). رلژن. (فرهنگ جهانگیری). غلیزن. غریزن. غریژن. غریرن. غریژنگ. غریغج. غریفژ. (برهان قاطع). خلیش: نهالی بزیرش غلیژن بدی زبر چادرش آب روشن بدی. اسدی (گرشاسب نامه از فرهنگ جهانگیری و آنندراج). بنگر که این غلیژن پوسیده یاقوت سرخ و عنبر سارا شد. ناصرخسرو