غلطبیننده. آنکه در دیدن خطا و اشتباه کند: گر غلطبین و غلطپندار پنداری مرا خاک درچشم غلطبین و غلطپندار زن. سوزنی. این طبیبان غلطبین همه محتالانند همه را نسخه بدرید و به سر بازدهید. خاقانی. هرکه دندان ضعیفی میکند کار آن شیر غلطبین میکند. مولوی. جای رحم است بر آن چشم غلطبین کز جهل خوابها بیند و بیدار نماید خود را. صائب (از آنندراج)