جدول جو
جدول جو

معنی غلط افتادن

غلط افتادن
(دَ مَ دَ)
خطا روی دادن. نادرست شدن:
به رویت خواهم الحمدی بخوانم
غلط ترسم که در بسم اﷲ افتد.
امیرخسرو (از آنندراج).
از همه من ترا پسندیدم
این غلط وقت انتخاب افتاد.
ملا نسبتی (از آنندراج).
- در غلط افتادن، اشتباه کردن. ناصواب گفتن و کردن: گفتند امیر در بزرگ غلط افتاده و پنداشته است که ناحیت و مردم آن بر اینجمله است که دید. (تاریخ بیهقی). جمشید در غلط افتاد و دیگر روز خلق را گفت بدانید و آگاه باشید که من خدای شمایم. (قصص الانبیاء) :
هر زمان از شوخ شنگیها به رنگ دیگر است
در غلط افتادم که کشمیر است یا دلدار ماست.
نادم گیلانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا