چیره شدن. چیر شدن. فائق آمدن. صولت. بهور. بهر. غلب. غلب. غلبه. غلبه. استحواذ. بذّ، غلبه کردن. ابرار، غلبه کردن. (تاج المصادر بیهقی) : غلامان تیر انداختن گرفتند و چنان غلبه کردند که کس را از غوریان زهره نبودی که از برج سر برکردندی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 111). و او کسی است که در حکم بر او غلبه نمیتوان کرد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 310). تنی چند را فروکوفت مردمان غلبه کردند و بیمحابایش بزدند. (گلستان سعدی). در آن فرصت گرگ غلبه کرده بود. (انیس الطالبین ص 154)