نشسته به راه رفتن، چنانکه طفلان و مردمان شل به راه روند. (از برهان قاطع) (آنندراج). به زانو و دست و سرین رفتن کودک. (از فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا). نشسته به سرین راه رفتن است به طور اطفال. (غیاث اللغات). نشسته راه رفتن، مانند کودکان و مردمان شل. (ناظم الاطباء). لغتی در خزیدن: راست غژ، یعنی راست رو. کژغژ، یعنی کج رو. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، بر یکدیگر نشستن به سبب جنسیت. (برهان قاطع) (آنندراج). در یکدیگر نشستن. (فرهنگ رشیدی). برهم نشستن و برهم چسبیدن. (فرهنگ هندوشاه از جهانگیری). برهم نشستن دو چیز که برهم نهی: زاغ بیابان گزید، خود به بیابان سزید باد به گل بروزید، گل به گل اندرغژید. کسائی (از فرهنگ اسدی) (رشیدی). ، طبقه طبقه به روی هم گذاشتن و چیدن. (برهان قاطع (آنندراج) ، خراب شدن، زیاد کردن. (ناظم الاطباء) ، خزیدن. (از فرهنگ اسدی) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج). به معنی مطلق خزیدن. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) : بنگر که این غژیدن پوشیده یاقوت سرخ و عنبر سارا شد. ناصرخسرو. باز حس کژ نبیند غیر کژ خواه کژغژپیش او یا راست غژ. مولوی (از آنندراج) (جهانگیری) (رشیدی) (فرهنگ نظام). لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب سوی او میغژ و او را می طلب. مولوی. چون ابر دی گریان شدم وز برگ و بر عریان شدم خواهم که ناگه درغژم، خوش در قبای آشتی. مولوی (از جهانگیری). به شیر خوردن بالیده تر شود همه روز غنودنش به پرند و غژیدنش به حریر. سروش اصفهانی