آنکه غزل گوید. غزل سرا. غزلخوان. غزل پرداز. و کنایه از مطرب است. (آنندراج) : گر حور زره پوش بود ماه کمان کش گر سرو غزلگوی بود کبک قدح خوار. رودکی. بوسه ای از لب تو خواهم و شعر از لب تو که شکربوسه نگاری و غزلگوی نگار. فرخی. من غزلگوی توام تا تو غزلخوان منی ای غزلگوی غزلخوان غزلخواه ببال. فرخی. خردمندی که از رایم خبر دارد ز ایمائی غزلگویی که مرغان را به بانگ آرد به آوایی. فرخی. گرنه بیدل گشت بلبل چون کند چندین خروش ورنه عاشق گشت قمری چون کند چندین فغان ! بوستان اکنون چو بزم خسروان آراسته و اندرو بلبل غزلگوی است و قمری مدح خوان. امیر معزی (از آنندراج). بلبل بر شاخ گل هنوز غزلگوی فاخته در بوستان هنوز به فریاد. سروش اصفهانی