جدول جو
جدول جو

معنی غدنگ

غدنگ
(غَ دَ)
غدفره. ابله. جاهل. نادان. احمق و بی آرام و بی اندام. (برهان) (آنندراج). بی اندام و ابله طبع. (فرهنگ اسدی نسخۀ خطی نخجوانی). مرد بی اندام و ابله و نامطبوع. (فرهنگ اوبهی). شخص جانورطبع. (لسان العجم شعوری). بی اندام. ابله دیدار:
همه چون غول بیابان همه چون مار صلیب
همه بدزهره به خوی و همه چون کاک غدنگ.
قریعالدهر (از فرهنگ اسدی چ پاول هورن).
مخالفان ترا چون شرنگ باشد شهد
گرفته خلق جهان شان به سخره همچو غدنگ.
شمس فخری (از فرهنگ جهانگیری).
رجوع به غدنگ شود
لغت نامه دهخدا