غدفره. ابله. جاهل. نادان. احمق و بی آرام و بی اندام. (برهان) (آنندراج). بی اندام و ابله طبع. (فرهنگ اسدی نسخۀ خطی نخجوانی). مرد بی اندام و ابله و نامطبوع. (فرهنگ اوبهی). شخص جانورطبع. (لسان العجم شعوری). بی اندام. ابله دیدار: همه چون غول بیابان همه چون مار صلیب همه بدزهره به خوی و همه چون کاک غدنگ. قریعالدهر (از فرهنگ اسدی چ پاول هورن). مخالفان ترا چون شرنگ باشد شهد گرفته خلق جهان شان به سخره همچو غدنگ. شمس فخری (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به غدنگ شود